Web Analytics Made Easy - Statcounter

رکنا: ما بچه دار نمی شدیم و بهرام فرزند خواهر همسرم بود که ما از کودکی او را به خانه ی خود آورده و بزرگ کرده بودیم ؛ از چند روز پیش از جنایت تنش و درگیری مابین ما بیشتر شدطوری که بهرام حتی همسرم را کتک زد به همین علت همسرم را روز یکشنبه 8 مردادماه به خانه ی خواهرش فرستادم و من با بهرام و همسرش در خانه تنها شدیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

...

به گزارش رکنا، عامل قتل دو سربریده رهاشده در برابر آ اس پ در عملیات فوق تخصصی پلیس جنایی تهران دستگیر شد.

این دو جنایت به اندازه ای جنجال ساز شده بود که سردار رحیمی در روزهای نخست فرماندهی پلیس تهران شبانه در آگاهی حضور یافت و به همراه سردار محمدیان از قاتل بازجویی کرد.

ساعت 11 شب 11 مردادماه امسال  23:00 از طریق مرکز فوریت های پلیسی 110 خبر کشف سرهای بریده شده متعلق به انسان در محوطه ای خاکی در خیابان شیخ بهایی – پائین تر از اتوبان همت به کلانتری 125 یوسف آباد اعلام شد .

با حضور مأمورین در محل و انجام بررسی اولیه مشخص شد که سرهای پیدا شده متعلق به زن و مردیاست که آثار شلیک گلوله به سر هر دو نفر آنها مشهود بوده وقاتل The Murderer یا قاتلین به منظور عدم شناسایی هویت این زن و مرد جوان اقدام به سوزاندن آنها کرده اند . بلافاصله موضوع به پلیس آگاهی تهران  و دادسرای امور جنایی تهران اعلام و تیم بررسی صحنه جنایت Crime اداره دهم و قاضی Judge کشیک ویژه قتل در محل کشف سرهای بریده شده حاضر شدند . 
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع قتل عمـد و به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای ناحیه 27 تهران ، پرونده جهت رسیدگی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت . 
با آغاز اقدامات پلیسی ، کارآگاهان اداره دهم با بررسی تصاویر دوربین های مداربسته ی محدوده محل کشف سرهای بریده شده موفق به شناسایی یک دستگاه خودرو شاسی بلند شدند که ساعاتی قبل از کشف سرها در نزدیکی محل توقف داشته و دقایقی پس از پیاده شدن راننده از ماشین ، آتش در محل کشف سرهای بریده شده شعله ور شده است . 
در شرایطی که در طول مدت زمان آغاز رسیدگی به این پرونده هیچگونه طرح شکایتی مبنی بر گمشدن زن و مردجوان با این مشخصات  کارآگاهان در هیچکدام از مراکز انتظامی و کلانتری ها ثبت نشده بود ، کارآگاهان در ادامه تحقیقات خود موفق به کشف قسمت های دیگری ازبقایای متعلق به جسد زنی شدند که در بررسی های تکمیلی اطمینان پیدا کردند که اعضای بدن کشف شده در محل بازیافت منطقه کهریزک متعلق به بدن یکی از مقتولین پرونده است . 
کارآگاهان اداره دهم با انجام اقدامات شبانه روزی موفق به شناسایی پیرمردی 75 ساله در منطقه امیرآباد شدند که بنا بر اظهارات همسایگانش با همسر ، پسر و عروسش زندگی می کند اما از چند روز پیش و به صورت ناگهانی پسر و عروسش به نام های بهرام 38 ساله و نسرین 35 سالهدیگر در محل زندگی شان مشاهده نشدند . 
تحقیقات در خصوص علت غیبت بهرام و نسرین در دستور کار کارآگهان قرار گرفت اما پیرمرد در اظهارات اولیه همچنان مدعی آن بود که بهرام و همسرش نسرین در حدود 10 روز پیش از خانه خارج شده و از آن زمان تاکنون دیگر اطلاعی از آنها ندارد . 
با توجه به شواهد به دست آمده در خصوص احتمال اطلاع این پیرمرد از جنایت و با هماهنگی بازپرس پرونده ، کارآگاهان به محل سکونت این پیرمرد مراجعه کرده و در اولین مرحله موفق به شناسایی یک دستگاه خودرو سواری شاسی بلند دقیقا مشابه خودرو شاسی بلند شناسایی شده در تصاویر دوربین های مداربسته محدوده کشف سرهای بریده شدند . 
با توجه به قوی شدن احتمالات در خصوص ارتکاب جنایت توسط ناپدری بهرام ، بازرسی از محل سکونت این شخص در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و با حضور تیم های تخصصی و تشخیص هویت پلیس آگاهی در محل ، آثار وقوع جنایت در محل کشف و پیرمرد- ناپدری بهرام -به ناچار لب به اعتراف گشود و  ساعت 6 عصر چهارشنبه 25 شهریور ماه -همزمان با حضور سردار رحیمی در پلیس آگاهی تهران به قتل بهرام و همسرش اعتراف کرد. 
متهم در اعترافاتش به کارآگاهان گفت :" از مدت ها قبل با بهرام اختلاف داشتیم چون او معتاد Addicted شدید به شیشه و کراک بود و تمام وسایل زندگی را می برد و می فروخت ؛ قالی ، طلا ، نقره ، وسایل زینتی ، هرچیزی که در خانه قابل فروش بود می برد و می فروخت ؛ ما بچه دار نمی شدیم و بهرام فرزند خواهر همسرم بود که ما از کودکی او را به خانه ی خود آورده و بزرگ کرده بودیم ؛  از چند روز پیش از جنایت تنش و درگیری مابین ما بیشتر شدطوری که بهرام حتی همسرم را کتک زد  به همین علت  همسرم را روز یکشنبه 8 مردادماه به خانه ی خواهرش فرستادم و من با بهرام و همسرش در خانه تنها شدیم . روز یکشنبه  بهرام دوباره شروع به فحاشی و شکستن در و یوار نمود ؛ رفت داخل آشپزخانه ؛ می خواست برگردد به اتاق خودش که من در را باز کردم و سریع تیراندازی کردم ؛ افتاد روی زمین ؛ رفتم جلو و تیر دوم را به سرش زدم . زن بهرام با شندین صدای تیراندازی آمده بود که ببیند چه شده ؛ تا از لای در بیرون آمد با تیر به سینه اش زدم . رفت و افتاد روی تخت ؛ وقتی رفتم داخل دیدم روی تخت افتاده که تیر دوم را به سرش زدم و کارش تمام شد . بعد با اره [ برقی ] که از قبل در خانه بود شروع کردم به .... ؛ از روز جنایت در خانه تنها هستم و موضوع را به هیچ کس نگفتم و از آن روز همسرم هنوز به منزل نیامده است .... . 
سرهنگ کارآگاه حمید مکرم ، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، با اعلام این خبر گفت : با اعتراف صریح متهم به ارتکاب هر دو جنایت ، قرار بازداشت موقت از سوی بازپرس محترم پرونده صادر و متهم جهت انجام تحققات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت " .این گزارش از پربازدیدهای تیرماه سال گذشته بود.

 

منبع: رکنا

کلیدواژه: سقوط هواپیما سلامت نوروز 97 مهم ترین های 24 ساعت سقوط جت شخصی در ایران اخبار حوادث کشف کلانتری یوسف آباد در خیابان اتوبان همت فیلم عکس من زندگی سرقت رامسر اینستاگرام تهران طلاق محسن یگانه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۸۰۹۰۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تازه داماد ۲۰ ساله‌ای که بعد از تیرخلاص جیش‌الظلم زنده ماند

حمله تروریستی گروهک جیش الظلم به دو خودروی پلیس در سیب و سوران سیستان و بلوچستان را که یادتان هست؛ همان حمله‌ای که در روز سه‌شنبه ۲۱ فروردین رخ داد و فطر خونین را برای پلیس کشور رقم زد.

حمله به دو خودروی هایلوکس سفید و سمند انتظامی در جاده سیب و سوران که در ادامه با توقف خودرو‌ها و زخمی شدن مأموران، اعضای گروهک تروریستی با قساوت قلب، تیر خلاص به ماموران شلیک کردند که در این بین ۵ مامور پلیس شهید شده و یک نفر علیرغم شدت جراحات وارده زنده ماند؛ مجروحی که هم اکنون در بخش آی‌سی‌یو بیمارستان بستری است و با انجام چند عمل جراحی هنوز راه طولانی و چندین عمل دیگر را در پیش دارد تا بتواند حداقل مثل یک انسان سالم حرف بزند، با دو چشم ببیند، غذا بخورد و حتی دست‌هایش را بلند کند.

تازه داماد ۲۰ ساله‌ای که بهمن ماه ۱۴۰۲ نامزدی خود را جشن گرفته و قرار گذاشته بود تا عروسش را خرداد امسال به خانه ببرد امروز روی تخت آی سی یو بیمارستان بستری است؛ آن هم با جراحت‌های سنگینی که در حمله تروریستی بر جان و تنش نشسته؛ از اصابت ۵ گلوله بر چانه و دهان و فک و دو دست تا شکستگی و خرد شدن دندان و فک و دست و مصدومیت شدید چشم چپ!

اگرچه روی تخت بستری است و نمی‌تواند بگوید آنچه را که رخ داده، اما قطره اشکی که از گوشه چشمانش هنگام بازگویی حادثه آن روز توسط دیگران جاری می‌شود نشان از عمق فاجعه و غم از دست دادن هم‌رزمانش دارد.

گروهبان یکم «فرهاد آبتین» مامور انتظامی سیب و سوران که یک سال و ۵ ماه از خدمتش می‌گذرد همان مجروح حمله تروریستی گروهک جیش الظلم است؛ البته اعضای گروهک فکر کردند که با تیر خلاصی فرهاد هم مثل پنج مامور دیگر شهید شده، اما خدا نخواست و فرهاد با جراحت‌های سنگین در حال درمان است.

«حسینعلی آبتین» پدر مجروح حمله تروریستی سیب و سوران که از زمان مجروحیت پسرش تا کنون در بیمارستان حضور دارد می‌گوید: وقتی ما از حادثه خبردار شدیم که فرهاد را به بیمارستان رسانده بودند؛ وقتی رسیدم پسر بزرگترم هم آنجا بود با لباس و سر و وضع خونی، او که در مرزبانی خدمت می‌کند اولین ماموری بوده که قبل از سایر ماموران و نیرو‌های اورژانس سر صحنه حاضر شده بود.. از آن روز به بعد این پسرم نه خواب دارد نه خوراک؛ دیدن آن صحنه جانگداز شهادت ماموران، روز و شب برایش نگذاشته است.

«بهزاد آبتین» برادر مجروح حمله تروریستی خودش از ماموران مرزبانی سراوان است؛ همان روز حادثه در محل کار بوده؛ می‌گوید: حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بود که یکی از همکارانم که محل زندگی‌اش در سیب و سوران است به من زنگ زد و گفت که اینجا گروهک به دو ماشین پلیس حمله کرده، می‌گویند چند نفر شهید شده‌اند انگار برادر تو هم جزو مجروحین است.

بهزاد آهی می‌کشد؛ با آنکه چندین روز از آن حادثه می‌گذرد در حین بازگویی حال و روزش به هم می‌ریزد.

مکث می‌کند، چشمهایش را با دست می‌فشارد و نفسی چاق کرده و می‌گوید بلافاصله با ماشین یکی از همکاران به جاده زدیم ۲۰ کیلومتری سوران بود. وقتی رسیدم یک هایلوکس سفید بود و یک سمند انتظامی و کنارش ماموران پلیس که غرق خون روی زمین افتاده بودند.

باور نمی‌کنید همه جا پر از خون بود ماموران همه خونین روی زمین افتاده بودند... نمی‌دانستم چه باید بکنم... وسط یک معرکه تنها و بی‌کس با پیکر‌های غرق به خون...

اشک بی محابا از چشمانم جاری بود، داد می‌زدم، فرهاد را صدا می‌کردم.

به سراغ ماموران رفتم اولی شهید شده بود، دومی و سومی هم.. وای. انگار قیامت شده بود. 

نفسم بند آمده بود. به سمت آن یکی ماشین رفتم، سمند انتظامی... باور می‌کنید چشم‌هایم دیگر نمی‌دید، خیس اشک بود، انگار زمان متوقف شده بود دیگر ناله وار صدا می‌زدم فرهاد.

پاهایم دیگر رمقی برای راه رفتن نداشت، جانم را انگار قبضه کرده بودند، وسط معرکه‌ای که دور تا دورش آدم‌های محلی به عنوان تماشاچی ایستاده بودند من مانده بودم و چند جنازه خونین... که ناگاه یک دست بالا آمد.

چشم هایم درست نمی‌دید...، اما یکی از ماموران که در کنار در ماشین سمند پلیس افتاده بود کف دستش را کمی بالا آورد که دستش افتاد.

 نفهمیدم چطور شد، با تمام نفس به سمتش رفتم. بالاخره یکی زنده مانده بود ... غرق در خون بود، سرش را که برگرداندم دیدم فرهاد است فرهاد؛ صورت، گردن، بدن همه پر از خون... وای چه باید می‌کردم!

فرهاد دیگر جانی در بدن نداشت، چشم‌ها، گونه، دهان، گلو، همه زخمی و خونین. نگاهش کردم. آرام ناله می‌کرد، بغلش کردم. به سختی دستش را دور گردنم انداخت، خون فواره می‌زد.

خودم را جمع و جور کردم نباید خودم را می‌باختم. کولش کردم بلند شدم آمبولانس هم دیگر رسیده بود، فرهاد را توی آمبولانس گذاشتم؛ فرهاد که دیگر جانی در بدن نداشت از حال رفته بود.

 برگشتم تا کمک کنم برای انتقال بقیه؛ اما ماموران رسیدند و پیکر شهدا را داخل آمبولانس‌ها گذاشتند.

فرهاد را به بیمارستان رازی سراوان بردند و من هم با ماشین همکارم خودم را به بیمارستان رساندم.

فرهاد وقتی به بیمارستان رسیده بود دیگر بیهوش شده بود؛ یک شب در بیمارستان سراوان بودیم تا اینکه روز ۲۲ فروردین با امداد هوایی و اعزام پرسنل از تهران به سراوان و بررسی وضعیت فرهاد، بلافاصله به بیمارستان ولیعصر ناجا منتقل و در آی سیو بستری شد.

وضعیت بهزاد برای ادامه گفتگو مناسب نیست، شوک روز حادثه با دیدن فجایع آن روز و شهادت همرزمان و دوستان برادرش و مشاهده وضعیت جسمانی برادر، غم سنگینی بر دلش نشانده است.

دوباره به سراغ پدر بهزاد و فرهاد می‌رویم.

خودش را یک کارگر ساده معرفی می‌کند که در زابل زندگی می‌کنند.‌

می‌گوید که سه پسر و یک دختر دارد و برای لبیک به رهبر انقلاب، دو پسرش را وارد نظام کرده‌است؛ یعنی همین بهزاد که مامور مرزبانی است و فرهاد هم که مجروح حمله تروریستی سیب و سوران شده است.

با نگرانی از وضعیت مرزها، می‌گوید: باور کنید فقط بحث بچه من نیست؛ در این حادثه ۵ جوان رعنا شهید شده‌اند؛ این که نمی‌شود که بیایند، از مرز رد شوند و حمله تروریستی کنند و تیر خلاصی بزنند و دوباره بروند؛ باید فکری کرد.

بابای فرهاد به شهدای این حمله تروریستی اشاره می‌کند و می‌گوید: همه این مامورانی که شهید شدند عزیز خانواده بودند پدر و مادر داشتند؛ چند نفر همسر و یک نفر هم بچه داشت؛ درست است که جوان ۲۰ ساله من زنده مانده و باید از خدا شفایش را بخواهم، اما ممکن بود من در شرایط آنها باشم.

چشم‌های پدر‌تر می‌شود گاهی به جوان رعنایش نگاه می‌کند که امروز ناتوان با بدن پر از زخم روی تخت بیمارستان افتاده، هراز گاهی به نامزد پسرش، دختری که با هزار امید و آرزو عروس خانه‌شان شده است.‌

می‌گوید این مملکت مال همه است. همه باید دست به دست هم دهیم، من دو فرزندم را سرباز این انقلاب کردم اگر سومی هم بخواهد اجازه می‌دهم، اما باید کاری کرد که ما مردم سیستان و بلوچستان هم در امنیت باشیم، باید این نامرد‌ها را بگیرند و به اشد مجازات برسانند؛ همان گونه که تیر خلاصی به جوانان ما زدند به آنها هم تیر خلاصی بزنند.

حرف پدر تمام نشده اشک مجالش نمی‌دهد؛ اما می‌گوید پسر ۲۰ ساله من چه گناهی داشت که اینطور تیربارانش کردند.

«وضعیت فرهاد آبتین اگرچه از لحظه اولی که به بیمارستان منتقل شده بهتر است، اما چندین عمل جراحی دیگر در پیش دارد»؛ این جمله را سرپرستار بخش می‌گوید و از تلاش تمام تیم پزشکی برای درمان جوان ۲۰ ساله زابلی می‌گوید.

موقع رفتن است، از فرهاد می‌خواهیم که قوی باشد و عمل‌ها را تحمل کرده تا هرچه زودتر بهبود یابد و مراسم عروسی‌اش را برگزار کند، قول هم می‌گیریم که ما هم مهمان جشن شادی شان باشیم، حرفی که از سوی سرپرستار و پرستاران آی سی یو هم تکرار می‌شود و فضا را برای لحظه‌ای غرق در شادی می‌کند؛ چرا که با واکنش فرهاد که با سختی تمام دستش را به منزله احترام و قبول خواسته ما کنار پیشانی‌اش می‌برد همراه می‌شود.

پشت در اتاق آی‌سی‌یو چشمان اشکبار مادر تمنای سلامت فرزندش را دارد؛ می‌گوید خدا خودش فرزندم را نگه داشته و از او خواسته ام که خودش هم شفایش بدهد.

پدر چشم‌های نمناکش را از نگاه نگران همسرش می‌دزدد، پریشانی برادر و دل نگرانی عروس خانواده، حکایت پرتکرار این روز‌های این خانواده زابلی در پشت در آی سی یو بیمارستان ولیعصر ناجاست؛ تا روزی که مدافع ۲۰ ساله امنیت کشورمان با صحت و سلامت از بیمارستان ترخیص شود؛ به امید آن روز.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • دستگیری قاتل مست دو زن در عروسی
  • ماجرای تلخ عروسی‌هایی که تبدیل به عزا می‌شوند
  • دستگیری قاتل مست ۲ زن در عروسی | ماجرای تلخ عروسی هایی که عزا می شوند
  • محل خانه‌های یک میلیاردی تهران لو رفت!
  • برای میکاپ عروس، به کدام آرایشگاه زنانه تهران مراجعه کنیم؟
  • جنایت عشقی در خیابان جردن
  • فیلم| افشاگری‌های عضو بریده منافقین در دادگاه: ۴۰۰ مستشار نظامی عراق در پادگان اشرف حضور داشتند!
  • تازه داماد ۲۰ ساله‌ای که بعد از تیرخلاص جیش‌الظلم زنده ماند
  • ببینید | افشاگری‌های عضو بریده منافقین در دادگاه
  • عروس و داماد درچه‌ای راهی خانه بخت شدند